داتا
نصب برنامه داتا در موبایل و کامپیوتر !

ورود
درباره داتا

به داتا خوش آمدید.مجله ی حقوقی داتا مفتخر است تا شما را با مطالب حقوقی آشنا سازد و تمامی آن چه را که از مطالب حقوقی و کیفری خواهان هستید را در اختیار شما عزیزان جویای علم قرار دهد.

درباره داتا

رسالت مجله ی حقوقی داتا علاوه بر انتشار مطالب حقوقی،مشاوره نیز می باشد که در آینده ای نزدیک این خدمت رسانی نیز در داتا فعال خواهد گردید.

کتاب شهادات

 

‏‏و آن ها چند امر است:‏

‏اول:‏‏ بلوغ؛ پس شهادت پسر بچۀ غیر ممیّز مطلقاً و همچنین شهادت پسر بچۀ ممیّز در‏ ‏غیر قتل و جرح و همچنین شهادت او در آن ها در صورتی که به ده سال نرسد، اعتبار‏ ‏ندارد. و اما اگر به سنّ ده سال برسد و به جرح و قتل شهادت بدهد، در آن تردّد است. ولی‏ ‏اشکالی در عدم اعتبار شهادت دختر بچه مطلقاً نیست.‏

‏دوم:‏‏ عقل؛ پس شهادت دیوانه، حتی دیوانۀ ادواری، در حال دیوانگی قبول نمی شود.‏ ‏و اما در حال عقل و سلامتش از او قبول می شود در صورتی که حاکم از راه آزمایش و‏ ‏امتحان به حضور ذهن و کمال هوش او علم پیدا کند وگرنه قبول نمی شود. و کسی که سهو‏ ‏یا نسیان یا غفلت بر او غالب است یا دارای بلاهت (کودن) است، در عدم قبول شهادتش،‏ ‏به دیوانه ملحق می باشد. و در مثل این، بر حاکم واجب است که استظهار (محکم کاری)‏ ‏نماید تا ثبوت آنچه را که آن ها به آن شهادت داده اند روشن شود؛ پس لازم است که از‏ ‏شهادت آن ها اعراض شود مگر در امور واضحی که می داند آن ها در تحمل و نقل آن ها‏ ‏سهو و فراموشی و اشتباه نکرده اند.‏

‏سوم:‏‏ ایمان؛ پس شهادت غیر مؤمن ـ تا چه رسد به غیر مسلمان ـ مطلقاً بر علیه مؤمن‏ ‏یا غیر او یا به نفع آن ها قبول نمی شود. البته شهادت ذمّی که در دینش عادل است در‏ ‏وصیت مالی، در صورتی که مسلمان عادلی نباشد که به آن شهادت دهد، قبول می شود و‏ ‏معتبر نیست که موصی در غربت باشد؛ پس اگر در وطنش باشد و مسلمان عادلی پیدا‏ ‏نشود شهادت ذمّی در آن وصیت قبول می شود. و فاسق از اهل ایمان به ذمّی ملحق‏ ‏نمی شود. و آیا مسلمان غیر مؤمن در صورتی که در مذهبش عادل باشد به او ملحق‏ ‏می شود؟ این بعید نیست. و شهادت مؤمن جامع شرایط بر تمام مردم، از همۀ ملل قبول‏ ‏می شود. و شهادت حربی مطلقاً قبول نمی شود. و آیا شهادت هر ملتی بر ملتشان قبول‏ ‏می شود؟ روایتی در آن هست و شیخ ‏‏قدس سره‏‏ به آن عمل نموده است.‏

‏چهارم:‏‏ عدالت؛ و آن ملکه ای است که از معصیت خدای متعال باز می دارد. بنا بر این‏ ‏شهادت فاسق ـ و او کسی است که مرتکب گناه کبیره می شود یا بر گناه صغیره اصرار‏ ‏می ورزد ـ بلکه مرتکب گناه صغیره هم، بنابر احوط (وجوبی) اگر اقوی نباشد، قبول‏ ‏نیست.  بنا بر این، شهادت مرتکب گناه صغیره قبول نمی شود مگر با توبه و ظهور عدالت.‏

‏مسأله 1 ـ ‏شهادت هر کسی که در چیزی از اصول عقاید مخالف است قبول نمی شود.‏ ‏بلکه شهادت کسی که منکر ضروری اسلام شود، قبول نمی باشد ـ مانند کسی که نماز یا‏ ‏حج یا مانند این ها را انکار نماید ـ اگرچه بگوییم در صورتی که از روی شبهه باشد کافر‏ ‏نمی شود. و شهادت کسی که مخالفت در فروع دارد قبول می باشد اگرچه از روی شبهه،‏ ‏مخالف اجماع باشد.‏

‏مسأله 2 ـ ‏شهادت قاذف، در صورتی که لعان یا بیّنه یا اقرار مقذوف هیچ کدام نباشد،‏ ‏قبول نیست، مگر در صورتی که توبه نماید، و حدّ توبه اش این است که نزد کسی که نزد او‏ ‏قذف نموده یا نزد گروهی از مسلمین یا نزد هر دوی آن ها خودش را تکذیب نماید. و اگر‏ ‏در واقع صادق باشد باید در تکذیب خودش، توریه نماید؛ پس اگر خود را تکذیب کرد و‏ ‏توبه نمود در صورتی که صلاحیت پیدا کند شهادتش قبول است.‏

‏مسأله 3 ـ ‏نگهداشتن کبوتر جهت انس و رساندن نامه ها و جوجه کشی و پراندن به هوا‏ ‏و بازی حرام نیست. البته بازی با آن ها مکروه است؛ پس شهادت کسی که آن ها را‏ ‏نگهداشته و با آن ها بازی می کند، قبول است. و اما بازی با شرط بندی، قمار و حرام است و‏ ‏شهادت کسی که چنین کند قبول نمی باشد

 

مسأله 4 ـ ‏شهادت صاحبان شغل های مکروه مانند بیع صرف و بیع کفن و کار حجامت‏ ‏و بافندگی و مانند این ها و همچنین شهادت صاحبان بیماری های تنفّرآور، مانند کسانی که‏ ‏جذام و برص دارند رد نمی شود.‏

‏پنجم: ‏پاکی ولادت؛ بنا بر این، شهادت ولدالزنا، اگرچه اظهار اسلام نماید و عادل باشد‏ ‏قبول نیست. و آیا شهادت او در چیزهای کوچک قبول می شود؟ بعضی گفته اند: بلی، ولی‏ ‏اشبه عدم قبول است. و اما اگر حال او مجهول باشد پس اگر به فراشی ملحق باشد‏ ‏شهادتش قبول است اگرچه زبان ها به او نسبتی داده باشند. و اگر حالش مطلقاً مجهول‏ ‏باشد و فراشی برای او معلوم نباشد در قبول شهادتش اشکال است.‏

‏ششم:‏‏ بر کنار بودن از تهمت؛ البته نه هر تهمتی، بلکه تهمتی که از اسباب خاصی‏ ‏حاصل می شود؛ و آن ها چند امر است:‏

‏‏از جملۀ آن ها: با شهادتش، نفعی را به سوی خود جلب نماید؛ عین باشد یا منفعت یا‏ ‏حق مانند شهادت شریک در آنچه که او در آن شریک است و اما در غیر آن، شهادتش‏ ‏قبول است. و مانند صاحب دین، در صورتی که برای محجور علیه به مالی که دین او تعلق‏ ‏به آن دارد شهادت دهد، به خلاف غیر محجور علیه و به خلاف مالی که حجر او به آن‏ ‏تعلق نگرفته است. و مانند وصی و وکیل در صورتی که برای آن ها با زیاد بودن مال، مزد‏ ‏زیادتری باشد. بلکه و همچنین است در جایی که آن ها بر آن ولایت دارند و به واسطۀ حق‏ ‏ولایتشان، مدعی می باشند و اما عدم قبول شهادت آن ها به طور مطلق در آن تأمل است. و‏ ‏مانند شهادت شریک به فروش سهمی که او در آن دارای شفعه می باشد. و غیر این ها از‏ ‏مواردی که جلب منفعتی در آن است.‏

‏‏و از جملۀ آن ها: با شهادتش ضرری از خودش دفع شود، مانند شهادت عاقله به جرح‏ ‏شهود جنایت خطایی؛ و شهادت وکیل و وصی به جرح شهود بر موکّل و موصی در مثل‏ ‏دو مورد گذشته.‏

‏‏و از جملۀ آن ها: صاحب عداوت دنیوی بر علیه دشمنش شهادت دهد، ولی شهادتش‏ ‏به نفع او ـ در صورتی که عداوتش مستلزم فسق نباشد ـ قبول است. و اما شهادت صاحب‏ ‏عداوت دینی به نفع یا علیه دشمنش رد نمی شود، حتی اگر به خاطر فسق او، با او بغض‏ ‏ورزد و با او دشمنی نماید.‏

‏‏و از جملۀ آن ها: سؤال نمودن به کف (دست) است؛ و مقصود از آن کسی است که در‏ ‏بازار و درب خانه ها گدایی می کند و این گدایی حرفه و روش او می باشد. و اما سؤال‏ ‏ـ احیاناً ـ در وقت احتیاج مانع قبول شهادتش نمی شود.‏

‏‏و از جملۀ آن ها: تبرّع به شهادت در حقوق الناس است؛ زیرا این شهادت بنابر قول‏ ‏معروف، از قبول جلوگیری می کند و در آن تردّد است. و اما در حقوق الله مانند شرب خمر‏ ‏و زنا و برای مصالح عمومی، اشبه قبول آن است.‏

مسأله 5 ـ ‏نسب، مانع قبول شهادت نمی باشد، مانند پدر به نفع فرزندش و علیه او و‏ ‏فرزند به نفع پدرش و برادر به نفع برادرش و علیه او و بقیۀ نزدیکان بعضی به نفع بعضی و‏ ‏علیه او. و آیا شهادت فرزند علیه پدرش قبول است؟ در آن تردّد است. و همچنین‏ ‏شهادت زوج به نفع زوجه اش و علیه او و شهادت زوجه به نفع زوجش و علیه او قبول‏ ‏است. و در شهادت زوج، بودن ضمیمه معتبر نیست، ولی در اعتبار ضمیمه در زوجه‏ ‏وجهی است و اوجه عدم اعتبار است. و فایده اش در جایی ظاهر می شود که زوجه برای‏ ‏زوجش در وصیت شهادت بدهد؛ پس بنابر قول به اعتبار بودن ضمیمه، وصیت ثابت‏ ‏نمی شود و بنابر قول به عدم اعتبار ضمیمه، یک چهارم ثابت می شود.‏

مسأله 6 ـ ‏شهادت دوست بر علیه دوستش قبول است و همچنین به نفع دوستش،‏ ‏اگرچه بین آن ها دوستی محکم و مودت شدیدی باشد. و شهادت میهمان ـ اگرچه میل به‏ ‏مشهود له داشته باشد ـ قبول است. و آیا شهادت اجیر برای کسی که او را اجیر نموده است‏ ‏قبول است؟ دو قول است، که اقرب آن ها عدم قبول آن است. و اگر در حال اجاره تحمل‏ ‏نماید و بعد از اجاره آن را ادا نماید قبول می شود.‏

مسأله 7 ـ ‏کسی که شهادتش به جهت صغیر بودن یا فسق یا کفر قبول نیست، در‏ ‏صورتی که چیزی را در آن حال بداند، سپس مانع از بین برود و شروط شهادت کامل گردد‏ ‏آنگاه آن شهادت را اقامه نماید قبول می شود. و همچنین است اگر شهادت را در حال‏ ‏بودن مانع اقامه نماید، پس رد شود سپس بعد از زوال مانع، آن را اعاده نماید. و (در مانع)‏ ‏بین فسق و کفر که ظاهر هستند و غیر آن ها فرقی نیست.‏

‏مسأله 8 ـ ‏اگر مثلاً اقرار را بشنود، شاهد می شود، اگرچه مشهود له یا مشهود علیه، از او‏ ‏تقاضا ننماید؛ پس شاهد بودن او، بر اشهاد (شاهد قرار دادن) و تقاضا، توقف ندارد.‏ ‏بنا بر این، در این صورت اگر گرفتن حق، بر شهادت او متوقف نباشد بین شهادت و‏ ‏سکوت، مخیّر است و اگر متوقف بر آن باشد شهادت به حق بر او واجب است. و‏ ‏همچنین است اگر بشنود که دو نفر عقدی مانند بیع و مثل آن را واقع می سازند، یا غصب یا‏ ‏جنایتی را مشاهده نماید. و اگر هر دو غریم یا یکی از آن ها به او بگویند: شاهد بر ما نباش،‏ ‏پس چیزی را بشنود که موجب حکم باشد پس در همۀ این موارد شاهد می شود.‏

‏مسأله 9 ـ ‏کسی که مشهور به فسق است اگر برای این که شهادتش قبول شود توبه‏ ‏نماید، شهادتش قبول نمی شود تا این که معلوم شود که او استمرار بر صلاح دارد و ملکه ای‏ ‏که از گناه باز می دارد تحقق یافته. و همچنین است حال در هر مرتکب کبیره، بلکه صغیره.‏ ‏پس معیار قبول شهادت، عدالت است که به واسطۀ ظهور صلاح، احراز شده است؛ پس اگر‏ ‏توبه کند و از او صلاح ظاهر شود حکم به عدالت او می شود و شهادتش قبول می گردد.‏

‏آنچه که به آن، شاهد، شاهد می شود‏

‏مسأله 1 ـ ‏ملاک در آن، علم قطعی و یقین است. بنا بر این آیا واجب است که علم ـ در‏ ‏جایی که ممکن است ـ مستند به حواس ظاهری باشد مانند دیدن در دیدنی ها و شنیدن در‏ ‏شنیدنی ها و چشیدن در چشیدنی ها و به همین صورت؛ پس اگر علم قطعی به چیزی ـ از‏ ‏غیر مبادی حسّی حتی در دیدنی ها ـ از شنیدنی که مفید علم قطعی است پیدا شود،‏ ‏شهادت جایز نیست، یا علم قطعی با هر سببی باشد کفایت می کند مانند علمی که از تواتر‏ ‏و شهرت پیدا می شود؟ دو وجه است، اشبه دومی است. البته جواز شهادت در جایی که‏ ‏علم از امور غیر عادی مانند جفر و رمل حاصل شود مشکل است؛ اگرچه برای خود عالم‏ ‏حجت است.‏

مسأله 2 ـ ‏تسامع (شیاع) و استفاضه (مرحله ای از شهرت است) اگر مفید علم باشند،‏ ‏شهادت به آن ها، نه به جهت مجرد استفاضه، بلکه به جهت حصول علم جایز است و در‏ ‏این صورت انحصار به امور خاصی مانند وقف و زوجیت و نسب و ولاء و ولایت و مانند‏ ‏این ها ندارد، بلکه در دیدنی ها و شنیدنی ها در صورتی که از تسامع و استفاضه علم قطعی‏ ‏پیدا شود، جایز است. و اگر مفید علم نباشند و فقط مفید ظن ـ ولو نزدیک به علم ـ باشند،‏ ‏شهادت به مسبّب جایز نیست؛ البته شهادت به سبب جایز است، به این که می گوید: «این‏ ‏مشهور و مستفیض است» یا «چنین گمان دارم» یا از استفاضه چنین گمان می کنم.‏

‏مسأله 3 ـ ‏آیا شهادت به مقتضای ید و بیّنه و استصحاب و مانند این ها از امارات و‏ ‏اصول شرعیه جایز است، پس همان طوری که خریدن آنچه که در دست او است یا بیّنه یا‏ ‏استصحاب بر ملک او قائم است جایز است، همچنین شهادت بر ملکیت هم جایز‏ ‏می باشد و خلاصه تکیه کردن بر آنچه که ظاهراً حجت شرعی بر ملک است جایز می باشد‏ ‏پس شهادت می دهد به این که آن ملک است در حالی که اراده می کند ملکیت را در ظاهر‏ ‏شرع؟ دو وجه است، که وجیه ترین آن ها عدم جواز است مگر با قیام قرائن قطعی که‏ ‏موجب قطع باشند. البته شهادت به ملکیّت ظاهری با تصریح به آن، به این که بگوید: این‏ ‏ملک او است به مقتضای ید او یا به مقتضای استصحاب؛ نه به طور مطلق، جایز می باشد. و‏ ‏روایتی به جواز شهادتی که مستند به ید می باشد وارد شده است. و همچنین‏ ‏است استصحاب.‏

‏مسأله 4 ـ ‏برای نابینا و ناشنوا تحمل شهادت و ادای آن، اگر واقعه را بدانند، جایز است؛‏ ‏پس اگر شخص ناشنوا افعال را مشاهده کند شهادت او در آن ها جایز است و در روایتی‏ ‏است که: شهادت او در قتل به اولین قولش ـ نه به دومی ـ مأخوذ است، ولی این روایت‏ ‏کنار گذاشته شده است. و اگر نابینا بشنود و صاحب صدا را از روی علم بشناسد، شهادتش‏ ‏جایز است. و همچنین تحمل شهادت و ادای آن برای شخص لال صحیح است؛ پس اگر‏ ‏حاکم اشارۀ او را بداند، حکم می کند و اگر اشارۀ او را نفهمد، در آن به دو مترجم عادل‏ ‏اعتماد می کند. و شهادت شخص لال اصل می باشد و حاکم به واسطۀ شهادت او‏ ‏حکم می نماید.‏

اقسام حقوق‏

‏مسأله 1 ـ ‏حقوق ـ با کثرتی که دارد ـ دو قسم است: حقوق خدای تعالی و حقوق‏ ‏آدمی. اما حقوق خدای تعالی را به تحقیق در کتاب حدود ذکر کردیم، به این که بعضی از‏ ‏آن ها است که با چهار مرد یا با سه مرد و دو زن ثابت می شود و بعضی از آن ها با دو مرد و‏ ‏چهار زن و بعضی از آن ها است که با دو شاهد ثابت می شود؛ پس به آن جا مراجعه شود.‏

‏مسأله 2 ـ ‏حق آدمی بر چند قسم است: بعضی از آن ها در اثباتش مرد بودن شرط‏ ‏است؛ پس ثابت نمی شود مگر به دو شاهد مرد، مانند طلاق، بنا بر این در طلاق، شهادت‏ ‏زن ها ـ نه جداگانه و نه به ضمیمۀ مردها ـ قبول نمی شود. و آیا این حکم اقسام طلاق را‏ ‏شامل می شود مانند خلع و مبارات؟ اقرب آن است که شامل می شود، در صورتی که‏ ‏اختلاف در طلاق باشد و اما اگر اختلاف در مقدار بذل باشد، شامل نمی شود. و در خلع و‏ ‏مبارات، بین این که زن مدعی باشد یا مرد ـ با اشکالی که در دومی هست ـ فرق نمی کند. ‏

‏مسأله 3 ـ‏‏ بعضی گفته اند: از حقوق آدمی غیر از حقوق مالی و غیر از حقوقی که مقصود از‏ ‏آن مال است، شهادت زنان در آن ها قبول نیست؛ نه جداگانه و نه به ضمیمه مردها و برای این‏ ‏مثال زده شده است به اسلام و بلوغ و ولاء و جرح و تعدیل و عفو از قصاص و وکالت و‏ ‏وصایا و رجوع و عیوب زن ها و نسب و هلال. و بعضی از فقها، ملحق کرده است خمس و‏ ‏زکات و نذر و کفّاره را. و ضابطۀ مذکور خالی از وجه نیست؛ اگرچه دخول بعضی از‏ ‏مثال ها در این ضابطه محل تأمل است. و شهادت زن ها بر رضاع بنابر اقرب قبول است.‏

‏مسأله 4 ـ ‏از حقوق آدمی حقوقی است که با دو شاهد مرد؛ و با یک شاهد مرد و دو‏ ‏زن؛ و با یک شاهد مرد و قسم مدعی؛ و با دو زن و قسم مدعی ثابت می شود. و آن هر‏ ‏چیزی است که مال یا مقصود از آن، مال باشد، مانند دیون به معنای اعم آن؛ پس قرض و‏ ‏ثمن مبیع و سلف و غیر آن ها از آنچه که در ذمّه است داخل دیون می باشد. و مانند غصب‏ ‏و عقود معاوضات به طور مطلق و وصیت برای آدمی و جنایتی که موجب دیه است مانند‏ ‏خطا و شبه عمد و کشتن پدر فرزندش را و مسلمان ذمّی را و جراحت مأمومه و جراحت‏ ‏جائفه و شکستن استخوان ها و غیر این ها از آنچه که متعلق دعوی در آن ها، مال یا مقصود از‏ ‏آن مال باشد، پس همۀ این ها به آنچه که ذکر شد حتی به شهادت دو زن و قسم بنابر اظهر،‏ ‏ثابت می شود. و شهادت زنان در ازدواج، در صورتی که با آن ها مرد باشد، قبول است.‏

‏مسأله 5 ـ ‏در قبول شهادت زن ها در وقف وجهی است که خالی از اشکال نمی باشد. و‏ ‏شهادت زن ها در حقوق متعلق به اموال مانند مدت و خیار و شفعه و فسخ عقدی که به‏ ‏اموال تعلق دارد و مانند این ها از آنچه که حقوق آدمی باشد، قبول می شود. و شهادت آن ها‏ ‏در آنچه که موجب قصاص است قبول نمی باشد.‏

‏مسأله 6 ـ ‏برخی از حقوق آدمی است که به مردان و زنان به تنهایی و یا با همدیگر ثابت‏ ‏می شود؛ و ضابطۀ آن هر چیزی است که اطلاع پیدا کردن مردان بر آن، غالباً سخت است،‏ ‏مانند ولادت و بکارت و حیض و عیوب باطنی زنان مانند قرن و رتق و قرحه در فرج‏ ‏زنان، نه عیوب ظاهری مانند لنگی و کوری.‏

‏مسأله 7 ـ ‏هر جایی که شهادت زنان به طور جداگانه قبول می شود به کمتر از چهار زن‏ ‏ثابت نمی شود. البته شهادت یک زن بدون قسم در ربع میراث مستهل (کودکی که زنده به‏ ‏دنیا آمده و سپس مرده) و ربع وصیت و شهادت دو زن در نصف و سه زن در سه چهارم و‏ ‏چهار زن در تمام آن قبول است و به زن یک مرد ملحق نمی شود و اصلاً با شهادت او‏ ‏ثابت نمی شود.‏

شرط نبودن شهادت در عقود و ایقاعات

‏چند فرع‏

‏اول:‏‏ شهادت در هیچ یک از عقود و ایقاعات شرط نیست مگر در طلاق و ظهار.‏


تابع شهادت بودن حکم حاکم

‏دوم:‏‏ حکم حاکم تابع شهادت می باشد؛ پس اگر شهادت مطابق با واقع باشد حکم‏ ‏ظاهراً و واقعاً نافذ است؛ و گرنه ظاهراً نافذ است، نه واقعاً و آنچه که حاکم حکم کرده است‏ ‏برای مشهود له، با علم او به این که شهادت باطل است برایش مباح نیست؛ خواه دو شاهد،‏ ‏بطلان شهادتشان را بدانند یا صحت آن را اعتقاد داشته باشند.‏

 

وجوب تحمل شهادت

‏سوم: ‏احوط (وجوبی) وجوب تحمل شهادت است برای کسی که اهلیت آن را دارد، در‏ ‏صورتی که به آن دعوت شود و وجوب آن ـ در فرض وجوب ـ کفایی است و بر او متعین‏ ‏نمی باشد مگر این که غیر از او کسی نباشد که آن را تحمل نماید. و در وجوب ادای شهادت‏ ‏ـ در صورتی که از او مطالبه شود ـ اشکالی نیست و این وجوب هم در اینجا کفایی است.‏

شهادت بر شهادت‏

‏مسأله 1 ـ ‏شهادت بر شهادت در حقوق الناس، خواه عقوبت باشد مانند قصاص یا غیر آن‏ ‏مانند طلاق و نسب و همچنین در اموال مانند دین و قرض و غصب و عقود معاوضات، قبول‏ ‏است. و همچنین است آنچه که مردان غالباً بر آن اطلاع پیدا نمی کنند مانند عیوب باطنی زنان‏ ‏و ولادت و استهلال (زنده به دنیا آمدن بچه) و غیر این ها از آنچه که حق آدمی است.‏

‏مسأله 2 ـ ‏شهادت بر شهادت، در حدود قبول نمی شود و تعزیرات، بنابر احوط‏ ‏(وجوبی) ـ اگر اقوی نباشد ـ به حدود ملحق است. و اگر دو شاهد به شهادت دو شاهد بر‏ ‏سرقت، شهادت دهند دست قطع نمی شود. و در حدود حتماً باید شهادت شهود اصلی‏ ‏باشد، خواه حق الله محض باشد مانند حدّ زنا و لواط، یا مشترک بین حق الله تعالی و بین‏ ‏حق آدمی باشد، مانند حدّ قذف و سرقت. ‏

‏مسأله 3 ـ ‏شهادت بر شهادت در حدود، فقط برای اجرای حدود قبول نیست و اما در‏ ‏بقیۀ آثار قبول می شود؛ پس اگر شاهد فرعی به شهادت شاهد اصلی به سرقت شهادت‏ ‏دهد، قطع دست نمی شود، لیکن مال از او گرفته می شود. و همچنین سرایت حرمت به‏ ‏شهادت شاهد فرعی، در مادر کسی که وطی شده و خواهر و دختر او ثابت می شود. و‏ ‏همچنین است بقیۀ آنچه که بر واقع مشهود به ـ غیر از حدّ ـ مترتب می شود.‏

‏مسأله 4 ـ ‏شهادت فرع در تمام حقوق الله غیر از حدّ قبول است، مانند زکات و خمس‏ ‏و اوقاف مسجدها و جهات عام، بلکه و همچنین هلال ماه ها. ‏

‏مسأله 5 ـ‏‏ شهادت فرع فرع، مانند شهادت بر شهادت بر شهادت و به همین صورت،‏ ‏قبول نیست.‏

‏مسأله 6 ـ ‏در شهادت بر شهادت، آنچه که در شهادت اصل ـ از عدد و اوصاف ـ معتبر‏ ‏است در شهادت فرع هم معتبر می باشد؛ پس با شهادت یک نفر ثابت نمی شود. پس اگر بر‏ ‏هر یک، دو نفر شهادت بدهند یا دو نفر بر شهادت هر یک شهادت بدهند قبول است. و‏ ‏همچنین است اگر شاهد اصلی در حالی که با دیگری باشد، بر شهادت شاهد اصلی‏ ‏دیگری شهادت بدهد. و همچنین است اگر دو شاهد بر شهادت زن ـ در جایی که شهادت‏ ‏زن جایز است ـ شهادت بدهند.‏

‏مسأله 7 ـ ‏شهادت زنان بر شهادت، در جایی که شهادت زنان ـ جداگانه یا به ضمیمۀ‏ ‏مردها ـ قبول نمی شود، قبول نیست. و آیا در جایی که شهادت آن ها این چنین (جداگانه یا به‏ ‏ضمیمۀ مردان) قبول است، قبول می شود؟ در آن دو قول است که اشبه آن ها منع می باشد.‏

‏مسأله 8 ـ ‏بنابر اقوی شهادت فرع قبول نیست، مگر این که عذری باشد که مانع حضور‏ ‏شاهد اصلی جهت اقامۀ شهادت است؛ مثلاً به خاطر بیماری یا مشقتی که وجوب حضور‏ ‏او به سبب آن ها ساقط است یا به خاطر غائب بودنی که حضورش با آن حرج و مشقت‏ ‏داشته باشد و زندانی بودن که مانع حضور او باشد از این قبیل است.‏

‏مسأله 9 ـ‏‏ اگر فرع بر شهادت اصل شهادت بدهد، سپس شاهد اصلی انکار نماید پس‏ ‏اگر بعد از حکم حاکم است، اعتنایی به انکار او نمی شود و اگر قبل از حکم حاکم باشد آیا‏ ‏بیّنۀ فرع رد می شود یا به اعدل آن ها عمل می شود؛ و با تساوی آن ها، شهادت رد می گردد؟‏ ‏دو وجه است.‏

ملحقات‏‏ 

‏مسأله 1 ـ ‏در قبول شهادت دو شاهد، وارد شدن آن ها بر یک چیز شرط است؛ پس اگر‏ ‏هر دو اتفاق نمایند، به شهادت آن ها حکم می شود و معیار، اتحاد در معنی است نه لفظ؛‏ ‏پس اگر یکی از آن ها شهادت دهد به این که: او غصب نموده و دیگری شهادت بدهد به‏ ‏این که: آن را به زور از کسی گرفته، یا یکی از آن ها بگوید: فروخت و دیگری بگوید: در‏ ‏مقابل عوض، تملیک کرد، قبول می شود. و اگر در معنی اختلاف کنند قبول نیست؛ پس اگر‏ ‏یکی از آن ها به بیع و دیگری به اقرار او به بیع شهادت بدهد و همچنین اگر یکی از آن ها‏ ‏شهادت بدهد به این که: از زید غصب نموده و دیگری شهادت بدهد به این که: این ملک زید‏ ‏است، بر یک معنی وارد نشده اند؛ زیرا غصب از زید اعم است از این که آن چیز ملک او باشد.‏

‏مسأله 2 ـ ‏اگر یکی از آن ها به چیزی شهادت بدهد و دیگری به غیر آن شهادت دهد،‏ ‏پس اگر همدیگر را تکذیب نمودند هر دو شهادت، ساقط می شود و مجال برای ضمیمه‏ ‏نمودن قسم مدعی نیست. و اگر همدیگر را تکذیب نکردند پس اگر با هر یک، قسم‏ ‏بخورد مدعا ثابت می شود. و بعضی گفته اند که: قسم با یکی از آن ها در صورتی که‏ ‏همدیگر را تکذیب هم نمودند صحیح است، ولی اشبه آن است که ما ذکر کردیم.‏

‏مسأله 3 ـ ‏اگر یکی از آن ها شهادت بدهد که او در صبح به حدّ نصاب دزدی کرد و‏ ‏دیگری شهادت دهد که در شب به حدّ نصاب دزدی کرد، دستش قطع نمی شود و به‏ ‏برگرداندن مال محکوم نمی شود. و همچنین است اگر دیگری بگوید: همین نصاب را‏ ‏بعینه شب دزدید.‏

‏مسأله 4 ـ ‏اگر هر دو شاهد در کاری متفق باشند، ولی در زمان یا مکان یا وصف آن‏ ‏به طوری که موجب تغایر دو فعل باشد اختلاف کنند، شهادت آن ها کامل نیست؛ مانند‏ ‏این که یکی از آن ها بگوید: لباس را در بازار دزدید و دیگری بگوید: لباس را در خانه‏ ‏دزدید؛ یا یکی از آن ها بگوید: یک دینار عراقی دزدید و دیگری بگوید: یک دینار کویتی‏ ‏دزدید؛ یا یکی از آن ها بگوید: صبح یک دینار دزدید و دیگری بگوید: شب دزدید، پس‏ ‏در صورت اختلاف، دست او قطع نمی شود و غرامت ثابت نمی گردد؛ مگر این که مدعی با‏ ‏هر یک از آن ها قسم بخورد پس باید همه را غرامت بدهد. و اگر شهادت آن ها تعارض‏ ‏نمایند، ساقط می شوند و چیزی به آن ها ثابت نمی شود ولو این که با قسم باشد. و همچنین‏ ‏است اگر دو بیّنه تعارض کنند، بنابر اشبه، ساقط می شوند: مانند این که یکی از آن ها‏ ‏شهادت بدهد به این که او این لباس را اول ظهر روز جمعه در نجف دزدیده است و‏ ‏دیگری شهادت بدهد که عین همین لباس را اول همین روز در بغداد دزدیده است، که به‏ ‏وسیلۀ آن ها نه قطع دست و نه غرامت ثابت نمی شود.‏

‏مسأله 5 ـ ‏اگر یکی از آن ها شهادت بدهد که او این لباس را اول ظهر در این روز، به‏ ‏یک دینار فروخت و دیگری شهادت بدهد که او این لباس را اول ظهر به دو دینار فروخت‏ ‏ثابت نمی شود و هر دو ساقط می گردند. و بعضی گفته اند که او حق مطالبه به هر کدام از‏ ‏آن ها را که بخواهد، همراه با قسم دارد، ولی در آن ضعف است. و اگر برای او با هر یک از‏ ‏آن ها، شاهد دیگری شهادت بدهد، بعضی گفته اند که: دو دینار ثابت می شود، ولی اشبه‏ ‏سقوط هر دو می باشد. و همچنین است اگر یکی به اقرار به هزار و دیگری به اقرار به دو‏ هزار در یک زمان شهادت بدهند، هر دو ساقط می شوند. و بعضی گفته اند که به سبب آن ها‏ ‏هزار ثابت می شود و هزار دیگر با انضمام قسم به دومی ثابت می شود، ولی این ضعیف‏ ‏است. پس ضابطه این است که در هر موردی که تعارض واقع شود هر دو متعارض ساقط‏ ‏می شوند؛ خواه بیّنه باشند یا شهادت واحد؛ و با عدم تعارض، به بیّنه عمل می شود و‏ ‏دعوی با یک شاهد و قسم مدعی (نیز)، ثابت می شود.‏

‏مسأله 6 ـ ‏اگر هر دو نزد حاکم شهادت بدهند و قبل از این که حاکم، حکم به آن ها نماید‏ ‏هر دو بمیرند یا دیوانه شوند یا بیهوش شوند، به شهادت آن ها حکم می شود. و همچنین‏ ‏است اگر هر دو شهادت بدهند سپس بعد از پیدا شدن آن عوارض تزکیه شوند، بعد از‏ ‏تزکیه حکم به آن ها می شود. و همچنین است اگر شهادت بدهند سپس قبل از حکم، فاسق‏ ‏یا کافر شوند به آن ها حکم می شود، بلکه اگر شاهد اصلی شهادت بدهد و فرع آن را تحمّل‏ ‏کند و اصلی عادل باشد سپس فاسق گردد پس از آن فرع شهادت بدهد، بعید نیست که‏ ‏همین طور باشد. و در حدود خدای متعال و حقوق الناس در غیر فسق و کفر، فرقی نیست‏ ‏و اما در کفر و فسق، پس حدّ در حقوق الله محض مانند حدّ زنا و لواط، ثابت نمی شود و‏ ‏در حقوق خدای متعال که بین او و بندگان مشترک است مانند قذف و سرقت، تردّد است و‏ ‏اشبه عدم حدّ است. و اما در قصاص ظاهراً ثابت است.‏

‏مسأله 7 ـ ‏گفته اند: اگر برای کسی که از او ارث می برند، شهادت بدهند و این شخص،‏ ‏قبل از حکم بمیرد پس مشهود به، با شهادت شاهدها به آن ها منتقل شود، حکم به آن برای‏ ‏آن ها نمی شود و در آن تردّد و اشکال است. و مشکل تر از آن چیزی است که بعضی‏ ‏گفته اند: با شهادت آن ها برای شریکشان در ارث (چیزی) ثابت نمی شود، ولی در این‏ ‏صورت قول وجیه، ثبوت حصّۀ شریک است.‏

‏مسأله 8 ـ ‏اگر هر دو شاهد یا یکی از آن ها قبل از حکم و بعد از اقامۀ شهادت، از‏ ‏شهادت برگردند حکم به آن نمی شود و غرامتی نیست؛ پس اگر هر دو اعتراف کردند که‏ ‏عمداً دروغ گفته اند، فاسق شده اند و گرنه فسقی نیست. بنا بر این، اگر از رجوع در‏ ‏صورت دوم، برگردند آیا شهادتشان قبول می شود؟ در آن اشکال است. پس اگر مشهود‏ ‏به، زنا باشد و شهود اعتراف نمایند که دروغ گفته اند، حدّ قذف به آن ها زده می شود‏ 

‏و اگر بگویند: توهّم کردیم، بنابر اقوی حدّی بر آن ها نیست.‏

‏مسأله 9 ـ ‏اگر هر دو شاهد بعد از حکم و استیفای آن و تلف مشهود به برگردند، نقض‏ ‏حکم نمی شود و غرامت بر آن ها می باشد. و اگر بعد از حکم و قبل از استیفا برگردند پس‏ ‏اگر از حدود الله تعالی باشد، حکم نقض می شود. و همچنین است آنچه که مشترک باشد‏ ‏مانند حدِّقذف و حدِّسرقت. و اشبه عدم نقض حکم است نسبت به سایر آثار، غیر از حدّ‏ ‏مانند حرمت مادر کسی که وطی شده و خواهر و دختر او و حرمت خوردن گوشت چهارپای‏ ‏وطی شده، و تقسیم مال کسی که محکوم به ارتداد است و عدّه نگهداشتن زوجه اش. و در‏ ‏غیر آنچه که از حقوق گذشت، بنابر اقوی حکم نقض نمی شود. و اگر هر دو بعد از استیفا‏ ‏در حقوق الناس برگردند، حکم نقض نمی شود، اگرچه بنابر اقوی عین باقی باشد.‏

‏مسأله 10 ـ ‏اگر مشهود به، قتل یا جرحی باشد که موجب قصاص است و استیفا شود‏ ‏سپس برگردند پس اگر گفتند عمداً چنین کردیم، از آن ها قصاص می شود. و اگر بگویند‏ ‏اشتباه کردیم، دیه بر آن ها است در اموالشان. و اگر بعضی از آنان بگویند: عمداً چنین‏ ‏کردیم و بعضی دیگر بگویند اشتباه کردیم، بر کسی که مُقِرّ به عمد است قصاص و بر کسی‏ ‏که مُقِرّ به اشتباه است به اندازۀ سهمش دیه می باشد و ولیّ دم، حق دارد همه کسانی را که‏ ‏اقرار به عمد کرده اند بکشد و زیادتر از دیه طرفش را برگرداند. و حق دارد بعضی از آن ها‏ ‏را به قتل برساند و بقیه به مقدار جنایتشان دیه رد نمایند.‏

‏مسأله 11 ـ ‏اگر مشهود به چیزی باشد که موجب حدّ با رجم یا قتل است، پس اگر‏ ‏استیفا شود سپس یکی از شهود بعد از رجم مثلاً بگوید: عمداً دروغ گفتم و بقیه او را‏ ‏تصدیق نمایند و بگویند عمداً دروغ گفتیم، ولیّ دم حق دارد بعد از رد آنچه که از‏ ‏دیۀ شخص مرجوم بیشتر است آن ها را بکشد. و اگر بخواهد یکی از آن ها را می کشد و‏ ‏تکمیل دیۀ او بعد از کم کردن سهم مقتول به عهدۀ بقیه به مقدار حصه های آنان می باشد.‏ ‏و اگر بخواهد، بیشتر از یک نفر را می کشد و اولیای دم آنچه که از دیۀ طرفشان بیشتر‏ ‏است را رد می نمایند و بقیۀ شهود، آنچه را که کم می آید بعد از کم کردن سهم کسی که‏ ‏کشته شده، تکمیل می کنند. و اگر بقیۀ آن ها، او را تصدیق نکردند، اقرار او فقط بر‏ ‏خودش نافذ است، پس ولیّ دم حق دارد بعد از رد زیادی دیه به او، او را به قتل‏ ‏برساند و حق دارد از او به مقدار حصه اش دیه بگیرد.‏

‏مسأله 12 ـ ‏اگر ثابت شود که آن ها شهادت ناحق داده اند، حکم نقض می شود و مال در‏ ‏صورت امکان برگردانده می شود و در غیر این صورت شهود، ضامن می باشند. و اگر‏ ‏مشهود به قتل باشد قصاص بر آن ها ثابت است و حکم آن ها حکم شاهدهایی است که‏ ‏برگردند و اقرار کنند که عمداً دروغ گفته اند. و اگر ولیّ، مباشرت در قصاص داشته باشد و‏ ‏اعتراف به تزویر نماید قصاص بر او است، نه شهود؛ اگرچه شهود هم اقرار به تزویر‏ ‏نمایند. و احتمال دارد که قصاص در این صورت، بر همۀ آن ها باشد. ولی اوّلی اشبه است.‏

‏مسأله 13 ـ ‏اگر دو نفر بر مردی به سرقت شهادت دهند پس دست او قطع شود، سپس‏ ‏تزویر آن ها ثابت شود، ولیّ حق دارد بعد از رد نصف دیه به آن ها، هر دو را قصاص نماید.‏ ‏و حق دارد یکی از آن ها را قصاص کند و دیگری ربع دیه را به صاحبش برگرداند. و اگر در‏ ‏همین فرض برگردند، پس اگر بگویند عمداً چنین کردیم پس حکم در این صورت مثل‏ ‏تزویر است. و اگر بگویند توهّم کردیم و دزد فلانی ـ غیر او ـ بوده است، دیۀ دست را‏ ‏غرامت می کشند و شهادت آن ها بر دیگری قبول نمی شود.‏

‏مسأله 14 ـ ‏اگر به طلاق شهادت بدهند، سپس بعد از حکم حاکم برگردند، حکم او‏ ‏نقض نمی شود؛ پس اگر رجوع بعد از دخول زوج باشد ضامن چیزی نمی باشند و اگر قبل‏ ‏از آن باشد ضامن نصف مهر المسمی می باشند و در این تردّد است.‏

‏مسأله 15 ـ ‏واجب است که شهود ناحق در شهر یا قبیله شان مشهور شوند تا از شهادت‏ ‏آن ها اجتناب شود و غیر آنان از شهادت بر خلاف واقع خودداری نمایند. و حاکم به آنچه‏ ‏که صلاح می داند، آن ها را تعزیر نماید. و شهادتشان قبول نمی شود مگر این که توبه کنند و‏ ‏صالح شوند و از آن ها عدالت، آشکار شود. و این حکم در کسی که اشتباهش معلوم شود‏ ‏یا شهادتش به خاطر تعارض با بیّنۀ دیگری یا ظهور فسقی ـ غیر از شهادت ناحق ـ رد‏ ‏گردد جاری نمی باشد


تنظیمات
مطالب مرتبط

یادداشت کاربران
درج یک یادداشت :
4 + 6 = ?